29 ماهگیت مبارک دلبرک جانان
دردانه زیبا من اصلا فکر نمیکنم با یه دختر بچه ای که در آستانه ی 2سالو نیمگی هست دارم زندگی میکنم رفتار و حرف زدنت خیلی بیشتر از سنت هست. سر سفره نشسته بودیم که بابایی سرفه کرد... شما یهو سرتو اوردی بالا میگی : چی شده؟ آب بخور خوب میشی و با اون دستای کوچولوت براش آب میریزی... و ما همچنان فقط نگاهت میکنیم و از ته دلمون لذت میبریم. وقتی یکی حرف بد بزنه بهش میگی:نگو من یاد میگیرمااا تلفنی داشتی با عزیز جون(مامانبزرگِ بابایی) حرف میزدی ... عزیز: آدرینای من, کی میشه بزرگ بشی بدو بدو کنی بیای پیشم ...
نویسنده :
مامان لیدا
15:55